پارسای نباتی من پارسای نباتی من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

پارسا پسر شاتوتی من..

پایان 15 ماهگی شاتوت مامانی..

پارسای شاتوتی مامانی پایان 15 ماهگیت و ورودت به 16 ماهگی رو تبریک میگم عشقم عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه زندگیم با بودنت درست مثل بهشته تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک پسرم دوستت دارم تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک     پسر شاتوتی من با 4 روز تآخیر ورودت به 16 ماهگی رو یه عالمه تبریک میگم..مامانی میمیره برات..   ...
30 فروردين 1393

روز مادر و روز زن مبارک..

  روز مادر مبـــــــــــــــــــــــــارک..   گر پادشاه عالم شوی--------باز هم گدای مادری تنها کسیکه وقتی شکمش را لگد میزدم از شدت شوق میخندید مادرم هست.. امسال دومین سالی که من مادرم..پسر قشنگم تو بهترین هدیه به من هستی..دوستت دارم تا عمر دارم..   این روز بزرگ رو به همه ی مادرا مخصوصا مادر عزیز خودم از صمیم قلب تبریک میگم..پیشاپیش روز مادر و روز زن مبارکباد..هورااااااااااااااااااا   ...
30 فروردين 1393

سومین مروارید ملوسک من..

پدیدار شدن سومین مروارید پارسا جونم مبـــــــــــــــــــــــارک..   همه ی هستی من بازم مثل همیشه دندون در آوردنت مصادف شده بود با مریضیت .. در آوردن دندون سومت که از بالا سمت راست هستش رو از ته ته قلبم تبریک میگم عروسک..     ...
29 فروردين 1393

بعضی وقتها کم میارم..

سلام عسل مامانی..ایشالا فدای چشات یشم من عروسک دوست داشتنی من.اومدم تا برات از دو هفته ی پر از استرس و مریضیت بگم که باز این ویروس لعنتی اومده سراغت..بعلهههههههه شما ویروس فصلی گرفتی که از هوا اومده.همش اسهال و استفراغ و تب... نگم بهتره من گریه میکردم تو گریه میکردی..نمیتونستی حتی یه قطره آب بخوری چون سریع برمیگردوندی..چه برسه ب شیر خوردن..ما مدام تو بیمارستان کودکان بودیم.. آزمایشو..دکتر بودیم..خیلی اذیت شدی منو بابا هم..ولی من که پا ب پات گریه میکردم..در عرض این دو هفته هر چی وزن گیری کرده بودی از بین رفت و کلی لاغر شدی..لای پات هم به خاطر اسهال زیاد بد جور سوخته بود طوری که حتی میترسیدم که بشورمت..الان که دارم این پست رو مینویسم یه مقدار...
25 فروردين 1393

13 به در 1393

سلاااااااااااااام ملوس مامان ایشالا ک همیشه شادو ناناسو خوب باشی مامانم..اومدم تا برات از 13 ب در سال 1393 مون بگم ک خیلی هم خوش گذشت.پارسال کوچولو بودی و فقط 2 ماهو نیمت بود فکر کنم ولی امسال ماشالا مردی شدی عسلی شدی..ساعت یک دیروز چهارشنبه رفتیم خونه ی مامانم و ناهارو اونجا خوردیم خاله مبنا و شوهرش هم اومده بودن تا همگی با هم بریم بیرون.هر سال با هم میریم چون خیلی خوش میگذره.ناهارو خوردیم و شما کمی بازی کردی و خوابوندمت تا بیرون که میریم سر حال باشی ساعت  بود که همگی بلند شدیم و رفتیم چیتگر کلی هم وسیله برده بودیم..یه کم هم هوا سرد بود.پتو اینا هم برده بودم برات.مجهز رفته بودیم.خلاصه تا ساعت 8 اونجا بودیم هوا دیگه داشت تاریک میشد..ک...
14 فروردين 1393

عید دیدنی..

سلام خوشکل مامان سلام شاتوتم..خوشمزه ترینم..چند روزه ک میخوام برات بنویسم اما فرصت نمیشه..مهمونی و عید دیدنی و این حرفا دیگه مادر!! نهم فروردین شام دعوت بودیم خونه ی مادر زن دایی مهران و هم عید دیدنی.غروب رفتیم و تو هم اونجا تا میتونستی به همه چیز دست میزدی.اونا هم زحمت میکشیدن و وسایلو از دم دست تو جمع میکردن تا تو راحت باشی.موقع شام خوردن هم نمیزاشتی که ما راحت بشینیم چون یه ریز باید میدویدیم دنبالت تا فسولی نکنی..بالاخره بعد از میزو چیدن و نشستن مامان زن دایی گفت پارسا رو بدین به من شما با خیال راحت شام بخورین از ما انکار از فروزان خانوم اسرار ..عاشق تو هم شده بود و تو هم باهاشون بازی میکردی.بعد از شام هم نشستیم گفتیم خندیدیم ...
12 فروردين 1393

اولین مسافرت پارسا پسرم..

سلام قند عسل مامانی سلام شیرین عسلم نقل و نباتم. اومدم تا برات از اولین سفرت ب شمال رو بگم..از وقتی به دنیا اومدی قسمت نشده بود که بریم مسافرت ولی امسال سال 93 برای اولین بار بردیمت به مسافرت..ظهر چهارم فروردین بودکه بابا گفت حاضر بشیم و لوازم جمع کنیم بریم خونه ی عموش توی نوشهر چالوس.ولی من دو دل بودم چون هم از این و اون و هم از اینترنت شنیده بودم که خیلی سخت ترافیکه و ساعتها توی راه باید بمونیم.بیشتر نگرانی من هم به خاطر تو بود که اذیت میشدی توی راه..خلاصه عزم خودمون رو جزم کردیم و راه افتادیم البته قبلش کلی وسایل جمع کردیم و رفتیم همون طور که گفتم چشمت روز بد نبینه ما راهه چهار ساعته رو 8 ساعته رفتیم کلی تو ترافیک بودیم تا کندوان.خلاص...
7 فروردين 1393

سال نو و ماهگردت مبارک پسرم..

س لام سلام پسرم الهی فدات شم من مامانی..اومدم با یه عالمه حرف برات.. اول از همه سال نو رو بهت تبریک میگم امیدوارم که توی زندگیت هیچ ای کاشی وجود نداشته باشه و بهترین ها مال تو باشه.. خیلی خوشحالم که سال 1393 بزرگ تر شدی و در کنار ما بودی..دوستت دارم نفسم..یه کم دیر اومدم چون هم کار خریدمون خیلی طول کشید و یه کم دیگهاز کارای عید مونده بود.خودت هم یه کم حال نداشتی و خلاصه روز ماهگردت هم که 25 این ماه بود نشد که ماهگرد بگیرم چون برده بودیمت سونوگرافی بنا به دلایلی که بعدا برات تعریف میکنم.خلاصه حسابی سرمون شلوغ بود.. هم 4 شنبه سوری هم عید و هم ماهگردت که 14 ماهگیت تموم شد و وارد 15 ماهگی شدی رو تبریک میگم عروسکم.. مرسی خدای...
2 فروردين 1393
1